مرجان اسماعیلی - بچههای عزیز! حتما برای شما هم پیش آمده است که کسی از شما کاری میخواهد و شما نمیخواهید آن کار را انجام دهید، اما برایتان سخت است که نه بگویید، زیرا فکر میکنید دیگران ناراحت میشوند.
ما باید یاد بگیریم که در این وقتها نه بگوییم و خودمان را به انجام آن کار مجبور نکنیم.
بچهها بریم توی خیابون اسکیتبازی... خیلی باحاله...
ولی این کار خطرناکیه... مگه مربی نگفت خیابون جای اسکیت نیست؟
ای بابا! میلاد تو چقدر ترسویی... چیزی نمیشه که... بزن بریم!
من نمیخوام با شما بیام. بازم میگم خطرناکه! اگه یه موتوری، ماشینی چیزی بزنه بهتون چی؟!
***
سارا! فرداشب تولدمه. خیلی خوش میگذره، حتما بیا.
فردا قراره برم پیش مادربزرگم.
خب بگو کار داری، نمیتونی بری.
ولی من قول دادم. مادربزرگم به من نیاز داره، نمیتونم بدقولی کنم! تولدت هم مبارک!
***
ستارهجان! کلید پشتبوم رو میدی؟ باید برم بالا کار دارم.
مامانم خونه نیست. بذارید به مامانم زنگ بزنم، بهتون خبر میدم.
***
بچهها بریم ساندویچ بخوریم.
به مامانم قول دادم غذای بیرون نخورم، چون ممکنه سالم نباشه!
بیا بریم بابا... ساندویچهاش خیلی خوشمزهست.
شما برید... من غذای خونهمون رو بیشتر دوست دارم.